فصل دهم

ماه به روشنی و با مهربانی از پنجره به اتاق می تابید و بدن او را که بی حرکت غرق در مکاشفه بود روشن کرده بود. وقتی که در حالت وجد بود متوجه شد که از جنبه ی معنوی با اسم اسن (ASEN)که فقط برادران نور می دانستند، فراخوانده شد و بنابراین فهمید که برای جلسه ی تشرف عالی خوانده شده است.

انجمن برادری نور یک سازمان معنوی است که شامل بالاترین مرتبه ی سیستم کیهانی ما می شود. فقط کسی که بتواند سه برگ اول کتاب خرد را به طور عالی درک کند و به کار بنندد، توانایی دسترسی به این انجمن را دارد. چون شروع انقلاب معنوی انسان ، در بالاترین درجه ی کمال جادویی بدست می آید و هنوز فردیت آنها از بین نرفته است، در این انجمن یافت می شود به نظر می رسد که برادران نور مسئولیت خوب بودن و تکامل انسان را بر عهده دارند. بنابراین تمرین خوب بودن و تکامل ٬همیشه نیازمند تجسد فیزیکی نیست.ساختار انجمن برادری نور٬  همگام با سلسله ی زمانی است که به سطح اطلاع اعضا ٬از تکامل بستگی دارد. بالا دستی آنها ٬مطلع برتر٬ نام دارد که رتبه هایی مانند مهاتما دارد که قائم مقام مسلک الهی و متولی تمام فرقه ها است. در این سلسله، او را٬ اورگایا٬ مرد خردمند کوه یا ارباب پیر می نامند. او از شروع دنیا، مطلع برتر بوده است . به ندرت خودش را نشان می دهد.اوفقط برای دوران کوتاهی از زمان و زمانیکه بخواهد با توجه به کارش برادران نور را نصیحت کند، مجسم می شود.

در سلسله مراتب، ارباب پیر، دوازده فرد خبره زیردست دارد که به بالاترین درجه ی کمال معنوی رسیده اند. این افراد خبره، مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می گیرند اما بسیار کم مجسم می شوند.بنابراین معمولاً کارهای خود را از طریق منطقه ای که زمین را احاطه می کند، انجام می دهند. برخی از این خبرگان فقط هر صدسال یاهزارسال یک بار مجسم می شوند. اورگایا و دوازده فرد خبره ی او٬ انجمن بزرگان را تشکیل می دهند و به طور منظم همدیگر را می بینند و یا نشست های مخصوصی برای تصمیم گیرهای مهم درباره ی سرنوشت افراد روی زمین برگزار می کنند.

12فرد خبره، هفتادو دو مرد عاقل یا افراد آگاه زیر دست خود دارند. که خود این 72نفر، 360 کارشناسس دارند. این هفتاد و دو عاقل و 360 کارشناس هم به انجمن فراخوانده می شوند در مورد نشست های مخصوص اورگایا از مشرفان  مخصوص هم دعوت می کند.

وقتی فراباتو آن شب، آن صدا را شنید، متوجه شد که باید یک انجمن عمومی باشد. او بیش از آن در بسیاری از انجمن ها شرکت کرده بود. و بنابراین می دانست که قراراست تصمیمات محلی در مورد تکامل انسان و ملت های جهان گرفته شود. اینبار چه کاری باید می کرد؟

انجمن برادری نور ٬هیچ مقری روی زمین نداشت. هرچند که نقاط مشخصی را برای خودشان در مشرق زمین داشتند. در آن لحظه، برادران زیادی در شرق دور تجسم یافتند و در چهار چوب ماموریتشان دست به کار شدند. انجمن عمومی در اتاق جادویی دیدار می کردند که فقط برای مناطقی که زمین را احاطه کرده بوجود آمده است.اروگایا ٬خود شخصاً این اتاق را بوجود می آورد از آن حمایت می کرد و فقط آن را برای برادران نور قابل مشاهده می کرد به طوری که توسط بیگانگان قابل درک نبود.

فرباتو بعد فیزیکی اش را هم از لحاظ ستاره ای و هم روحانی ترک کرد. تنفس و تپش قلبش متوقف شد. با دست راست ستاره ای و روحانی اش ٬دور بدنش یک حلقه ی جادویی درست کرد و ورد محافظتی کابالایی را برای حفاظت از آن خواند چون به خوبی می دانست که کوچکترین تماس از سوی کسی موجب مرگ فیزیکی او خواهدشد. قدرت ورد کابالایی موجب حفاظت کامل در هر سه کره می شد.

با قدرت ذهنش چند لحظه بعد در معبد برادران نور بود.چون در دنیای ستاره ای و معنوی هر کس می تواند بدون فوت وقت ٬هر مسافتی را طی کند. این دنیاها، توسط بی زمانی اداره می شد.

بیشتر برادران در معبدمقدس برادران نور جمع شده بودند و درجاهای خود نشسته بودند.باتوجه به قضاوت ستاره ای هر ملت و هر نژادی حضور داشتند.اورگایا روبروی همه باشکوه غیرقابل وصفی نشسته بود .بدن ستاره ای اش مانند طلای مایع می درخشید و چشمانش مانند الماس برق می زد. درآنجا کسی وجود نداشت که حس تجسم معنوی او را فرا نگرفته باشد.

داخل معبد، دلالت بر حکمت گیتی داشت. پنجره ای وجود نداشت اما دوازده شمعدان نامرئی چنان نور روشنی از خود ساتع می کردند که به هیچ وجه کمتر از نور خورشید نبود.

سقف معبد چنان نور روشنی از خود ساتع می کردند که سمبل کتاب خرد بود. هر ستون یک نور خاص را ساتع می کرد که قدرت نامرئی و اهمیت آن را نشان می داد.سقف به رنگ زرد طلایی و رنگ بنفش بود که با هزران ستاره پوشیده شده بود.

فراباتو سرجایش نشست و آخرین برادر رسید. انجمن اکنون می تواند شروع کند. اگرچه ارباب بزرگ هنوز بی حرکت بود، ناگهان به زندگی آمد.اواتاق را با چشمان نافذش برانداز کرد و وقتی دید همه حاضرند، به نشانه ی رضایت سرش را تکان داد. همه، بدون توجه به رتبه، در تحسین از او تعظیم کردند.اورگایا انجمن را با صدای آرامش آغاز کرد:

برادران عزیزم، تحسین کنندگان نور، حامیان هرچه خوب، که با عشق و احترام ٬به مشیت الهی خدمت می کنید.نورابدیت ما را متحد کرده است.خردو قدرت از طریق لطف و عنایت الهی به ما داده شده است.این محبت همه جانبه ی مشیت الهی ما را در به شکل یک سازمان غیر گسستنی به هم پیوند داده است. ما برادران نور، حقیقت و زندگی هستیم.

حاضرین طوری تحت تاثیر قرار گرفته بودند که گویی خود خدا دارد صحبت می کند. چون فضای معبد با لفظی وصف نشدنی پرشده بود و هر کدام بر اساس رتبه و درجه ی کمال درک متفاوتی از آن داشتند. در اینجا بهشت به واقعیت تبدیل شده بود. اینجا بالاترین درجه ی سرخوشی و ارتباط واقعی با نورالهی دیده می شد.هیچ مرد غیربالغ و مشرف نشده ای نمی توانست این نور متمرکز را درک کند. مقربین و جادوگرانی که جمع شده بودند حس می کردند درخانه ی واقعی خود هستند. کلمات آپوستل پاول اینجا معنای خود را پیدا کرده بود: اما همانطورکه نوشته شده است، چشم نمی دید و گوش نمی شنید فقط قلب پذیرنده ی دوست داشتنی بود که خدا در دل او قرار داده بود که خدا را دوست بدارد. یه نظر می رسید زمان و مکان از بین رفته بود و هزران سال٬ شاید فقط چند ثانیه از زمان زمینی گذشته بود. این اتحاد با خدا نمی تواند توسط یک انسان آموزش ندیده درک شود و نمی تواند توسط او توصیف شود. اورگایا که چشمانش را برای چند لحظه بسته بود، به یکباره، نگاهی به انجمن انداخت و جورا عوض کرد.

برادران عزیز، چند سالی زمینی٬ از آخرین ملاقات ما در اینجا می گذرد.طبق ماموریت مشیت الهی، هرکدام از شماها که به طور داوطلبانه که در یک کاربزرگ تکامل شرکت کرده اید، از طرف من مشخص شده بودید. من خیلی خوشحالم که هرکدام از شما باوفاداری کامل، کارمحول شده را همزمان که درگیرماموریت خود بودید، انجام دادید. به خاطر تمام تلاش و فداکاری هایتان در حین انجام این ماموریت بزرگ، از ته قلبم و به نام مشیت الهی از همه شما تشکر می کنم. باشد که لطف مشیت الهی همواره با شما باشد که برای انسانیت و گسترش نور الهی تلاش می کنید.

شما را فرا خواندم تا بنام مشیت الهی، کارهایی را به شما محول کنم. جهان، با آینده ای سختی مواجه است چون سواستفاده از قدرت تمام دنیا را به فاجعه سوق خواهد داد. این کارشما است که یک توازن مشخصی همگام با محدود کردن قوانین زمینی، بوجود بیاورد. ماموریت شما سخت است و سخت کوشی هریک از شماها را می طلبد باشد که مشیت الهی قدرت کافی برای کامل کردن آنها بدهد. اورگایا چنان جدی صحبت کردکه همه متوجه شدند که جهان آبستن اتفاقات تاریخی قدرتمندی است. هرکدام از برادران می دانستند که یک قسمت از مسئولیت تکامل انسان بر دوش آنها است. مقر بین جمع شده، آن را به عنوان یک لطف می دانستند که به آنها اجازه داده شده تا در کار بزرگ تکامل شرکت کنند و البته هر کدام از آنها از تمام انرژی اش برای به سرانجام رساندن و ظیفه ی محول شده اش استفاده می کرد.

اورگایا با لحن جدی ادامه داد: برادران عزیزم، همانطور که می دانید نور نمی تواند بدون تاریکی و حقیقت نمی تواند بدون دروغ وجود داشته باشد. طبق قوانین زمینی، اصول منفی به اندازه ی اصول مثبت حق وجود دارند.به خاط تکامل علم، در آینده ی نزدیک منفی قدرت بیشتری در میان مردم زمین بدست خواهدآورد.بنابراین با اصول مثبتی که دارید، کار اصلی شما گسترش محبت و اخوت میان انسان ها است. در این میان باید قوانین کار ما را نیز مشاهده کنید چون خوب و بد به یک اندازه برای انقلاب روح انسان ضروری است. همانطور که همه ی شما می دانید، جنگ ها نشانگر شرایط دائمی روی زمین هستند و در نتیجه ی تضاد نور و تاریکی اتفاق می افتد. اما جنگی که کل سیاره را مهبوت کند نزدیک است و هرگز چنین جنگی در تاریخ اتفاق نیفتاده است. شدت ویرانی از قدرت درک انسان ها خارج است و ما امیدواریم که آنهایی که زنده می مانند، از این تجربه، درس های لازم را بگیرند و در مقابل وسوسه های آینده مجهز شوند.

با این صحبت ها، انجمن برای سرنوشت ملت ها ابراز ناراحتی کرد چون آنها می توانستند تصویری از آنچه که انسان ها در آینده مواجه می شوند را ببینند. آنهایی که اجازه داشتند در توازن نورالهی شرکت کنند، به کمک آنهایی آمده بودند که مامور گسترش اهداف مثبت بودند.

فراباتو که مدت هزاران سال بود که مجسم شده بود تا به انسان در تکامل معنوی کمک کند، جنگها و ویرانی های زیادی را در طول تاریخ مشاهده کرده بود. و بنابراین جدیت سخنان اورگایا را درک کرده بود و قطعاً این سخنان اهمیت قابل تاملی داشتند.

فراباتو با خود فکر کرد: اینبار چه کاری برای تحقیق هدف از ما می خواهد؟ آیا مشیت الهی ثابت قدمی را به من می دهد؟

به عنوان یک وجود کامل، او می توانست خودش را در نورالهی کیهانی، هر زمان که بخواهد حل کند اما این به معنای از دست دادن فردیت او بود. جدا از آن، ماموریت به برادران دیگر محول می شد.

فراباتو از بالاترین حداعتماد به نفس٬ در میان برادران نور٬لذت می برد. باتوجه به کار محول شده، اومی توانست از توانایی های جادویی اش استفاده کند.تفکر آینده ی روشن و دور دست انسان، او بدون توجه به مشکلات بزرگ موجود، به تاثیر بر تکامل ادامه می داد.

اورگایا حالا می خواست ماموریت را برای دوره ی بعدی تکامل تقسیم کند.او به همه اشاره کرد تا نزدیک بیایند و هر کدام را از ماموریت جدیدش آگاه کرد.کارهای مختلف و دشوار زیادی باتوجه به ملت و کشوری که مقرب در آنجابود، و آنچه که مشیت الهی فرمود اهمیت خاص آنجا معتقد بود، وجودداشت.ابتدا، 360 نفر کارشناس ماموریتشان را دریافت کردند.سپس اورگایا 27 مقرب روشنفکر، که همه ی آنها با چالش های سخت مخصوص امتحانشان را پس داده بودند را فرا خواند. برای فراباتو جالب بود که با اینکه در رتبه ی اول آن هفتاد و دو نفر قرار داد وقتی نوبتش شد، او را صدا نزدند. بدون تردید، اورگایا ماموریت های 12 نفری را که بدون استثنا باید سخت ترین کارها را انجام می دادند، به آنها اعلام کرد. فراباتو مبهوت و نگران شده بود این به چه معناست؟ او در طی تقسیم وظایف کاملاً کنار گذاشته شده بود. آیا دیگر ماموریتی به او واگذار نمی شد؟ اگرچه که گاهی درگیر زندگی می شد اما همیشه کارهایش را تحقق می بخشید.این بار با او چه می کنند؟

همچنان که این سوالات از ذهنش عبور می کردآخرین مقرب از آن 12 نفر ماموریتش را دریافت کرد.سرانجام اورگایا به فراباتو نگاه کرد و از او خواست که نزدیک بیاید.قبل از اینکه فراباتو زانوهایش را به نام مشیت الهی خم کند، اورگایا بلند شد و دستانش را روی سر فراباتو گذاشت و گفت: برادر نور، برایت دعای خیر می کنم. نیاز نیست نگران باشی، چون مشیت الهی تو را دوست دارد و کارهای تو را ستایش می کند. تو هزران سال به نور خدمت کردی. هرزمان که بخواهی می توانی فردیت خود را پایان دهی اما من معتقدم این لطمه به آینده است چون هیچ کدام از ما روی زمین به اندازه ی تو تجسم نمی کنیم.

سیاره ی زمین در حال مواجه شدن با سرنوشت و دوره ی سختی است و هیچ کس بهتر از تو آشناتر با ساکنین آن نیست. فراباتو من مطوئنم که تو می توانی به خوبی این تجسم خود را کامل کنی که شامل کاری مرتبط با آن است و اگر چه که سخت ترین کارتواست.

صدها سال بود که چنین امتیاز خاصی به هیچ مقربی داده نشده بود. فراباتو به شدت هیجان زده شده بود و در مقابل اورگایا خم شد و زانوزد.

اوطوری که انگار قسم می خورد با خود گفت: دیگر در مورد پایان دادن به فردیتم فکر نخواهم کرد و با افتخار به خدمتم برای مشیت الهی ادامه خواهم داد.

اورگایا از فراباتو خواست که روبرویش بنشیند و سپس سرجایش رفت.ازآنجا خطاب به انجمن گفت:

برادران نور، همانطور که می دانید، علم پیشرفت های زیادی کرده است. سرعت پیشرفت علمی به شدت در این قرن رو به افزایش است و به خاطر این تکامل، انسان ها سلاح های قدرتمندی می سازند.خطراین است که این سلاح ها ممکن است با اهداف منفی استفاده شود که باعث می شود تکامل معنوی کل ملت ها تحت تاثیر قرار بگیرد در فعالیت های ما، عامل توازنی در مقابل این نیروهای منفی تشکیل خواهد شد.امروز به یکی از برادرا نمان، ماموریت رهبری شخصیت های افراد برای اجرای چنین اختراعات فنی به سمت صلح و خوبی انسان ها، داده شده است.

یک مقرب با چشمان درشت سرش را تکان داد چون این او بود که برای کار در نظر گرفته شده بود.

اورگایا گفت: فراباتوی عزیز، تمایلات منفی در تکامل انسان نباید نادیده گرفته شود ایدولوژی مادی گرایی دنیا٬پیش از این، قسمت اعظمی از انسانیت را به تصرف خود در آورده و این کار درحال افزایش است. درنتیجه، افزایش تمایل برای پول، سود و قدرت همانند ارضای تمایلات پایین تر وجود دارد. درطی روزهای آتلانتیس، خودتان تجربه کردید که تفکرات مادی گرایانه و کارهای غیرمسئولانه به چه منجر شد.

فراباتو سرش را تکان داد چون سقوط آتلانتیس را به خوبی به یاد آورد. در زمینه ی تجربه ی فنی که دانشمندان غیرمسئول به نام پیشرفت انجام داده بودند، محور زمین٬ توازن خود را از دست داد که باعث خرابی آتلانتیس در مدت کوتاهی شد و جزئیات این فاجعه در اکاشا ثبت شده است تا مقر بین به تصویر واضحی از کل داستان دسترسی داشته باشند.

فراباتو هنوز جزئیاتی از ماموریت آینده اش نمی دانست.برادران دیگر با جملات توضیحی کمی از ماموریتشان با خبر شده بودند.آنها به چنین پرگویی هایی عادت نداشتند بنابراین بوجود آمدن بلا تکلیفی در میان آنان دور از انتظار نبود.

اورگایا ادامه داد: تمام تلاش علم به سمت کشف رازهای مواد است و بنابراین توجه به قوانین فیزیک و شیمی است. این اطمینان در اثر پدیری ابزار فنی منجر به این باور شده است که ماهیت های روحانی وجود ندارد.فقط مقربین می دانند که علم معنوی وجود دارد.تنها ابزاری که این علم برای تحقیقاتش استفاده می کند ماهیت و نیروی انسان است. این علم، علم جادواست که از ابتدا وجود داشته است. همه ی شما با قوانین جادویی آشنا هستید و می دانید که علی رغم تمام آزادی های شما، فقط اجازه دارید از این قدرت در محدودیت قانون الهی استفاده کنید. برادر مسیح این مفهوم را اینگونه توضیح داد: من به این دنیا نیامده ام که قوانین را تغییردهم بلکه آمدم تا آنها را محقق کنم. از اعماق قلبم از شما می خواهم که همیشه از قوانین روحانی اطاعت کنید.

اورگایا به فراباتو که سرش را با حالت پشیمانی تکان می داد، نگاه کرد. چون می دانست که این کلمات برای او است اکنون، دوباره طبق قوانین کار ما به او اجازه داده شده بود که در از بین بردن قدرت های تیره تر٬ مداخله کند. او اغلب در مقابل وسوسه ی مبارزه با جادوی سیاه، نمی توانست مقاومت نشان دهد.

اورگایا دید که صحبت هایش اثرات مطلوب داشته است و بنابراین دیگر ادامه نداد. سپس به فراباتو گفت:

جادو٬ تا این دوره یک دانش سری بوده است. قوانین واقعی معنوی فقط برای گروه های خیلی خاص قابل دسترسی است که در عوض آنها را فقط به آن دانش آموزانی یاد بدهند که امتحانات سخت را پشت سر گذاشته اند. این روش اشاعه، فایده اش این است که عمده ی مردم از وسوسه ی کاربرد ابزار جادویی در راه منفی، معاف شوند. از طرفی دیگر، یک ضرری هم برای آنها وجود دارد و این است که آنهایی که هیچگونه دسترسی به گروههای جادویی ندارند، اطلاعی از راه باور به دانش نخواهند داشت و در نتیجه هرگز نمی توانند پا دراین قدم بگذارند.

نزاع های مسلحانه ی گذشته باعث مرگ میلیون ها انسان شده است. بسیاری از این افراد فوت شده در دنیای معنوی شکایت داشتند که راه درست تکامل معنوی هرگز در دسترس آنها نبوده.حالا این وظیفه ی شماست برادر عزیزم که با به کار بردن ابزار مناسب، به انسان ها تقرب درست به سمت تکامل را نشان بدهی.

فراباتو که شکه شده بود به اورگایا خیره مانده بود اما قبل از اینکه بتواند پاسخ دهد اورگایا از جایش بلند شد و به او گفت که به کنارش بیاید. فراباتو با او به اولین ستون سالن رفت اورگایا به آرامی گفت:

فراباتو می دانی که این ستون سمبل صفحه ی اول کتاب خرداست.توباید رموز این صفحه را کاملاً مستقیم و بدون استفاده از نشانه، بیان کنی.به انسان ها نشان بده که چگونه از باور به دانش برسد.سپس اورگایا، فراباتو به سمت ستون دوم بردوبا دست به آن اشاره کرد و به او گفت که اسرار صفحه ی دوم هم بایدمانند صفحه ی اول قابل دسترسی شود.

فراباتو می دانست که ستون دوم کلید جادوی سیارات است و حاوی اسرار سلسله ی مقربین است.او امیدوار بود که اورگایا ادامه ندهد اما کمی بعد، به سمت ستون سوم رفت که نماد کلمه ی اخلاق بود و به فراباتو گفت:

درآغاز، کلمه بود. این برای انسان ها بسیار سخت است که وقتی دانشی در مورد زبان الهی ندارند، این را بفهمند. به همین دلیل تو باید اسرار صفحه ی سوم کتاب خود را هم آشکارکنی.

سپس فراباتو را به سمت ستون پنجم برد آن را به آرامی لمس کرد و گفت صفحه ی چهارم کتاب خرد باید برای انسان توضیح داد شود.

بارسیدن به ستون پنجم گفت: اینجا با ستون پنجم کار تو پایان می پذیرد. تو فقط اجازه داری قسمت جلویی این صفحه را آشکار کنی. می دانی چرا، نمی دانی؟

جا به جا ٬آنها از مسیری که آمده بودند برگشتند. اورگایا دوباره نشست. به نظر می رسید منتظر فراباتو است تا درباره ی ماموریت جدیدش چیزی بگوید.

درهمان زمان لحظه فراباتو از مفهوم دور از دسترس کارش آگاه شد. زانوزد، به اورگایا نگاه کرد و گفت: نماینده ی عالی رتبه ی مشیت الهی، متولی تمام رازهای کیهانی، ازته قلبم استدعا می کنم مرا از انجام این وظیفه معاف کنید. وقتی دفعه ی پیش مرا خواندید من با افتخار ماموریتم را انجام دادم. طبق خواسته ی شما در جسم یک پسرچهارده ساله مجسم شدم تا معلم معنوی پدرش باشم. علاوه برآن جهان را سفرکردم تا وجود دنیای معنوی را برای مردم اثبات کنم. با اجازه ی شما از توانایی های جادویی ام برای حضور خدا، درمان بیماری و پیشگویی استفاده کردم. سرور روحانی می دانید که در قانون هیچ کاری برای من سخت نیست اما از شما التماس می کنم که موقعیت خاص من را در نظر بگیرید. من هزاران سال است که به شما و مشیت الهی به عنوان مقرب٬ خدمت می کنم. درمعابد مخفی، آموزش های مخفی به دانش آموزان را بالغ را گذراندم و با جدیت و علاقمندی از قوانین اطلاعت کردم و برای هر کسی که بر ضد آن کاری کرد، قانون را اجرا کردم. به عنوان روحانی معبد، تقرب هایی را تحت قسم های سخت انجام دادم. حالا چگونه می توانم رازهای مقدس را برای مردمان غیر بالغ بازگو کنم؟من همیشه سکوت می کردم. چگونه می توانم گوهر برگردن خر و چراغی را روشن کنم که برای آنهایی را که بالغ نیستند بسوزد؟ مطمئناً مردم هنوز آنقدر تکامل پیدا نکرده اند که این آموزش ها را دریافت کنند. عقل الهی را داخل گل می اندازند. دچار سوء تفاهم می شوند و آن را خراب می کنند از شما می خواهم که این ماموریت را از گردن من بردارید و به کسی دیگر بدهید.

یک موقعیت نادر برای هر مقرب یا خبره ای بود که کاری را که به او محول شده را رد می کند. اگر تعامل میان برادران ممکن نبود برخی از آنها علاوه بر وظیفه ی خود، ماموریت دیگران را نیز می پذیرفتند. اورگایا با لحنی جدی رو به انجمن کرد و گفت:

برادران عزیزم، دیدید که فراباتو چه درخواستی دارد. آیا میان شما کسی است که بخواهد ماموریتش را با فراباتو عوض کند.

اورگایا کنجکاورانه به انجمن مقربین نگاه کرد اما کسی پاسخ نداد.این سوال ذهن برادران را مشغول کرده بود.اورگایا کمی بیشتر بی حرکت ایستاد. سپس به فراباتو نگاه کرد و بامهربانی گفت:

برادر عزیزم، ماموریت تو سخت است و من اعتراض تو را درک می کنم. این یک اجرا است هرچند که خدا در مرحله ی بیش رو، دستور داده است بنابراین تحت هر شرایطی باید انجام شود. چون شما در بسیاری از تجسم هایتان معلم بوده اید و بدون شک یکی از توانمندترین برادران هستید٬ من شما را برای این ماموریت انتخاب کرده ام. شما، کلمات مناسب را برای توضیح قوانین درست توازن و پیشرفت به سمت تکامل را پیدا خواهید کرد. بسیاری از برادران حاضر ربوبیت را آغاز کردند چون معلم شخصی نداشتند و دانش لازم در مورد مسیر جادویی ندارند.همانطور که می بینید، هیچ کسی برای پذیرفتن ماموریت شما آماده نیست. بنابراین از شما می خواهم که این ماموریت را به خاطر منافع انقلاب انسان و آشکار کردن خردالهی انجام دهید.

دراین میان فراباتو به ضرورت ماموریتش فکر می کرد و از این حقیقت آگاه بود که موانع زیادی وجود دارد. او با حرف های اورگایا احساس اطمینان و قدرت کرد.

پاسخ داد: رئیس محترم، سعی می کنم به بهترین شکل این ماموریت را انجام دهم.

بعد ازاین صحبت ها، آرامش در میان انجمن موج می زد. چون هیچ کسی از گرفتن این ماموریت خوشحال نمی کنند.

فراباتو خواست به صندلی اش بازگردد اما اورگایا به او گفت که بماند.تابش غیر معمولی بدن ستاره ای ٬او را روشن کرد که او را ملکوتی تر می کرد.

فراباتو می دانست که اورگایا یا می تواند میزان بالای رستگاری و وحدت با مشیت الهی را در بدن ستاره ای او ببیند. و از فاصله ی زیاد، کلماتی که با صدای اورگایا نبود، در اعماق نور غیرقابل درک را او شنیده شد:

فراباتو، تو پسر وفادارمن هستی و من تو را دوست دارم. من خوشحالم که تو این ماموریت را قبول کردی با اینکه درگیر قوانین کار ما هستی. به خوبی می دانی که آنهایی که تک بعدی هستند فقط یک بعد از من را در وجودشان درک می کنند. خواست من این است که به هر کسی یک فرصت داده شود که راه تکامل را طی کند. باید امکان شناخت من و کسب دانش چگونگی و چرایی خلق جهان با قوانین کیهانی، برای هرکسی فراهم باشد. هرانسانی باید تا زمانیکه توازن جادویی در خورد را کامل نکند باید دوباره اینجا مجسم شود.

باجاری شدن این جملات، هریک از برادران گذشته ی خودشان را به یاد آوردند که چگونه برای اولین بار پا در مسیر تقدس گذاشتند و چگونه تک بعدی بودنشان را تکامل بخشیدند و از طریق تجسم دوباره، کمبودهایشان را جبران  کردند. فقط آنهایی که تحت تعلیم جادوگر بودند توانستند وارد مسیر تکامل شوند.

صدای خدا از طریق اورگایا ادامه داشت: برای تحقق ماموریت، انجام معجزه در عموم، توصیه نمی شود. از این به بعد دیگر نباید از توانایی های جادویی ات استفاده کنی وجود قوانین و قدرت های اعلی را ثابت کنی. وقتی به بدنت بازگشتی باید استراتژی خود را تغییر دهی و بدون شک موفق خواهی بود. من کارتورا تحسین می کنم. برای عمومی کردن قوانین من، نباید مرا بدنام کنی.بلکه به انسان ها، راه درست به من رسیدن را نشان می دهی. هرانسانی باید یک فرصت در مسیر تقرب قرار گرفتن، تکامل ژنتیکی بر اساس تقدیرش را داشته باشد.

برای حفظ زندگی فعلی ات نباید مقرب رفتارکنی و باید هر ابزاری برای مخفی کردن خود استفاده کنی. تمام دانش پزشکی لازم را طوری یاد بگیر که تفاوتی میان تو و یک دکتر حرفه ای نباشد. درمان از طریق خواست خدا توجه را جلب و برایت دشمن تراشی می کند. البته از قوانین ستون پنجم، صفحه ی پنجم کتاب خرد در زمان درمان مردم استفاده کن.

از این حقیقت آگاه باش که مهمتر از ماموریت تو، مقاومت در برابر نیروهای منفی است. آنها از لحاظ روحی نمی توانند به تو حمله کنند اما بر اساس کارما با این بدن فیزیکی که قبول کردی، ممکن است نگران شوی، غصه بخوری و بدبخت شوی. دشمنانت تو را اذیت می کنند. بسیاری از بیماری ها سراغت می آید و ممکن است زندگی ات در خطر بیفتد. سرنوشت بدن زمینی ات در مقابل توعمل خواهد کرد چون ماهیت های منفی می دانند که تو برادر نور هستی و از هر فرصتی که استفاده کنند به تو حمله می کنند. اگر این کار را به خوبی انجام دهی، یک نشانه ی دیگر در مورد تکامل انسان دریافت می کنی و در آینده ی نزدیک قادر خواهی بود، که تعلیمات معنوی خود را در دنیای معنوی و برای دانش آموزان تکامل یافته انجام دهی.

در حالیکه این سه کلمه ی آخر در حال تمام شدن بود، چهره ی اورگایا به شکل اصلی خود در آمد. فراباتو دانست که خود مشیت الهی از طریق اورگایا ظاهر شده و با او صحبت کرده است. پر از لذت، اعتمادبه نفس و انرژی برای ماموریت آینده است بود، در سکوت خود از مشیت الهی تشکر کرد و برایش مهم نبود که چه موانعی پیش رو دارد.

اورگایا با احترام به فراباتو نگاه کرد و از او خواست تا در میان برادرانش سرجایش بنشیند. سپس اورگایا دستش را بلند کرد و به مقربین گفت:

برای کمک داوطلبانه تان به منظور تکامل انسان در پناه خدا باشید. من خوشحالم که همه ی شما ثابت کردید که پسران خدا هستید. از شما متشکرم.

کمی بعد برادران نور، معبد را ترک کردند و اورگایا که آن را با قدرت تصورش بر پا کرده بود، آنرا نابود کرد و به مکانی غیر قابل دسترس رفت.